خیمه ات سوخت
شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ
سلام
زبان حال حضرت زینب (س) با برادر در شام غریبانلطفا در صورت کپی کردن نام نویسنده و آدرس وبلاگ را ذکر بفرمائید.
خیمه ات سوخت برادر چو دل سوخته ات
روشنی بخش شبم خیمه ی افروخته ات
شب شده آه برادر توجدایی از من
می شود همسفر من سر تو دور از تن
بوی تو کرده فضا را چو گلاب عطر آگین
بعد عباس عدو رفت به خوابی سنگین
این من و این شب تاریک و صدایی از دور
می زنی بانگ که ای جان برادر ، مأجور
خاطرم هست که در نافله ام باشی باز
با سرت راهبر قافله ام باشی باز
« در نمازم لب عطشان تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد »
دامنم سوخت تنم سوخت ، دلم سوخته تر
شعله ی اسب که می تاخت بر افروخته تر
من در آن بین فقط دست گزیدم از ترس
بر در خیمه ی سجاد دویدم از ترس
دختران موی کنان ضجه زنان دنبالم
ای خدا قسمت کافر نکنی چون حالم
تشنه بودیم و عدو آب نمیداد به ما
کشت ما را غم صد چشم که افتاد به ما
رویمان سرخ ز بس سیلی بی جا خوردیم
در پی چادر و معجر چه لگدها خوردیم
دشمنت با زره ات ، آمد و سوزاند دلم
گرچه سختست ولی پای غمت ماند دلم
من همانم که عدو گریه کند بر حالم
نیم روزی نشد و سوخت همه آمالم
من همانم که علمدار ندارم دیگر
خسته ام ، یاور و غمخوار ندارم دیگر
دشمنت هر چه که می دید ، به غارت برده
دختر خسته دلت را به اسارت برده
از مریضت چه بگویم که تنش می سوزد
همچنان چشم به راه پدرش می دوزد
آه ، امروز حرم آتش و خاکستر شد
در لگد کوب سواران بدنت پرپر شد
آب ، امروز مرا در غم عباس نشاند
تیر غم را به دل و نقطه ی حساس نشاند
شعر از : یاسر قربانی
یـــــــــــــــــــ زهر ـــــــــــــــــــــاعلی(ع)
- ۹۳/۰۸/۱۷